
در خاک تو گوهری دفین است
کز نسل امیر مومنین است
از دوده پاک آل یاسین
از گوهر خاتم النبیین
فرخ گوهری ستوده نسلی
پاکیزه نهاد و پاک اصلی
جا دارد اگر زمین شیراز
از خاک تو بر فلک کند ناز
حسرت برد از تو طور سینا
از تربت احمد بن موسی
فرمانده خطه ولایت
زینت ده مسند هدایت
آن گلبن گلشن امامت
آن گوهر معدن کرامت
اشعار کتیبه رواق جنوبی و شمالی
سروده فرزند وصال
این بارگاه سید امیر احمد است کو
باشد ز نسل فخر رسل ختم انبیا
این بارگاه زاده موسی بن جعفر است
کو راست ۵ واسطه تا تا شاه اوصیا
این بارگاه اوست که باشد برادرش
میر عجم امام امم شاه دین رضا
این بارگاه اوست که در دور او شدند
از همتش هزار تن از بندگی رها
شیخ مفید متخلص به داور
نبوده در همه اولاد نور حق کاظم
ز بعد شاه خراسان مثال شاه چراغ
هزار بنده شد از یمن همتش آزاد
دمی که بود به گیتی مجال شاه چراغ
شیخ مفید متخلص به داور
شاه چراغ میوه قلب پیمبر است
فرزند با فخامت موسی بن جعفر است
جویا زرنام نامیاش ار میشوی بود
احمد که نیز نام شریف پیمبر است
الحق که فخر مردم شیراز سر به سر
از آن امامزاده با شوکت و فر است
فخرش همین بس است که از جانب پدر
او را رضا برادر با جان برابر است
شیخ مفید متخلص به داور
سلاله نبوی پور موسی کاظم
تویی که بعد رضا فردی از همه اخوان
شوریده شیرازی
خدیو کون و مکان احمد بن موسی آنک
به خادمی درش جبرئیل فخرکنان
به طوف مرقد پاکش ز عرش خیل ملک
به فرش آمده تسبیح کرده ورد زبان
روان پاک نبی جان موسی کاظم
به علم بعد رضا فرد از همه امکان
تویی زراره زهرا و بضعه احمد
که روح قدس در اوصاف او بود حیران
رواست کشور شیراز را که فخر کند
به کعبه زان که تو چو تو گوهری در اوست نهان
نهفته داشت گران مایه گوهری صدفش
سزد که خاک برافلاک برکشد کیوان
به ذات واحد یکتا که هر دو عالم از اوست
به مهر تو شده روشن دو چشم و جسم و روان
سری که بر زبر آسمان توست مقیم
به سرفرازی مشهور گشت در اکوان
اگر به صدق نهد سر بر آستانه تو
شود عزیز اگر بنده است یا سلطان
میرزا علاءالدین منصوری
شاه چراغ احمد بن موسی است این
کو را هماره خیر ملک بوسد آستان
شیراز گشته رشک جنان از وجود او
شیراز را سزد که کند فخر بر جهان
بعد از امام ثامن در زهد و علم و جود
از زادگان حضرت کاظم به عز و شأن
با ثامن الائمه چو مهتر برادر اوست
بوسند آستانش دد و دیو و انس و جان
شیخ محمد باقر اثنی عشری
در این مکان جان فزا بینی عیان نور خدا
گویی که با جان آشنا رمزی ز داور بنگری
طاق و رواقش دلنشین چون چون آسمانی در زمین
در دیده اهل یقین گویی جنان در بنگری
تکبیرخوان گردد دلت کین آسمانی بقعه را
با چشم سر از تنگه الله اکبر بنگری
سید علی مزارعی شیرازی
قسم به عزت بیمنتهای شاه چراغ
که نیست در دل من جز ولای شاه چراغ
دلی که سید سادات را شناخته است
محل نور خدای است و جای شاه چراغ
هزار شمس و قمر یفروغ وخاموش است
اگر به جلوه در آید لقای شاه چراغ
خدای اگر بسرای کسی مقیم شود
سزای حق نبود جز سرای شاه چراغ
وفای هیچ کس از جمله وفاداران
نبود و نیست به سان وفای شاه چراغ
ز فیض سید سادات جاودانه شود
اگر که خضر بداند سخای شاه چراغ
دکتر منصور رستگار فسایی
یکباره به طنازی بنمود سرافرازی
از آب و هوا شیراز بر جملگی کشور
حقا که سزاوار است نازد به همه کشور
چون شاه چراغش هست سالار و سر و سرور
احمد پسر موسی آن پادشه والا
هم نور دل زهرا مه پاره پیغمبر
این وادی ایمن هست نعلین ز پا برکن
گردیده زبان الکن از مدحت او دیگر
در نزد ضریح او با سوز دعایی کن
تا کار شود آسان در دنیا و هم محشر
عنایت الشریعه امامی