
اشعاری در مدح حضرت احمدبن موسی علیه السلام
یکباره به طنازی بنمود سرافرازی
از آب و هوا شیراز بر جملگی کشور
حقا که سزاوار است نازد به همه کشور
چون شاه چراغش هست سالار و سر و سرور
احمد پسر موسی آن پادشه والا
هم نور دل زهرا مه پاره پیغمبر
این وادی ایمن هست نعلین ز پا برکن
گردیده زبان الکن از مدحت او دیگر
در نزد ضریح او با سوز دعایی کن
تا کار شود آسان در دنیا و هم محشر
عنایت الشریعه امامی
بر در شاه چراغ آی به جو حاجات خود را
حاجت از این شه طلب کن تا به کی هستی مردد
ای که از آفات دهر کینه جو جویی پناهی
نیست جز این در پناهت زیر این طاق زبرجد
این گل گلزار زهرا زاده موسی بن جعفر
نونهال باغ حیدر پاره قلب محمد
ای سپهر مجد و رفعت ای که در درگاه یزدان
جز تو و آبا و اجدادت نباشد هیچ امجد
بگذرد ز اهل ولا حاجت به درگاه تو آرد
آن گنه کاری که اندر عمر خود ناگفته اشهد
احمد حشمتزاده
پاس این درگه نگه دار و قدم نه با ادب
زان که جبرئیل امین باشد بر این در پاسبان
قبله موسی بن عمران است نور طور زانکه
احمد بن موسی کاظم درو دارد مکان
سید محمدعلی منعمی
آن آینه غیب نما شاه چراغ است
نور دل پر نور رضا شاه چراغ است
در صحنه افلاک حقیقت، به حقیقت
ماه کرم و مهر و وفا شاه چراغ است
از دیده دل نیک نگر تا که ببینی
سلطان به همه شاه و گدا شاه چراغ است
از پرتو نورش دل و جان گشته منور
زیرا ز خدا شمع هدی شاه چراغ است
زیبد که نهم سر به درش همچو گدایان
چون کوه کرم بهر سخا شاه چراغ است
ای آنکه دلت از گنه خود شده رنجور
می دان که بهر درد دوا شاه چراغ است
آن میر عرب شاه عجم والی شیراز
فرزند شه کرببلا شاه چراغ است
کمال
مرا روح روان شاه چراغ است
تجلی بخش جان شاه چراغ است
چنان مهتاب خورشید ولا را
همیشه هم عنان شاه چراغ است
به حق عشق ای عقل پریشان
تو را حسن امان شاه چراغ است
هَلا بیمار ظلمت خانه غم
شفابخش روان شاه چراغ است
چنان زهره به صدر منبر صبح
فلق را ترجمان شاه چراغ است
از آن دار بقا گلزار هستی
که هستی را ضمان شاه چراغ است
دل پروانهها را تا قیامت
دلیل کاروان شاه چراغ است
اگر جویی نشان بینشان را
نشان بینشان شاه چراغ است
دل عارف بگو ملک احد را
فروغ جاودان شاه چراغ است
احد ده بزرگی
عبس نگشته حریمش به نام شاه چراغ
هماره ساحت قدسش تو نور باران بین
بگیر دامن لطفش به صد خلوص از جان
قبول حاجت از این آستان یزدان بین
به بذل و بخشش و جود و عطا بود مشهور
به آسمان سخا اختری فروزان بین
شفاعت تو کند روز عرش نزد خدا
که این کرامت از آن شاهزاده آسان بین
ز یمن گوهر پاکش به تربت شیراز
تمام خطه شیراز را گلستان بین
زداید از دل زائر غبار غصه و غم
فضاهای مرقد پاکش تو راحت جان بین
ز معجزات وجودش قلم بسی رفته
یکی از هزار نگفتند و صد هزاران بین
دوای درد دل بیدوا بخواه از او
شفا گرفته از این آستان فراوان بین
خوشا به مردم شیراز و آن خجسته مقام
که این کرامت و لطف از خدای منان بین
فروزنده درّی
السلام ای سید السادات یا شاه چراغ
احمد بن موسی کاظم شه عالی تبار
السلام ای آنکه دارد بر درت خیلی ملک
فرش راه زائرانت بال خود با افتخار
علی کوهی سعدی
شاه چراغ خاک تو از مشک برتر است
چون مرهمی به جان و دل و ریش مضطر است
کویت صفای جان و دل ناامید خلق
در آن سکینهایست که از حی داور است
شیراز کوی رحمت و انوار اولیاست
شاه چراغ بر سر آن زیب و زیور است
این خاک تربتی است شفابخش زائران
بهتر ز سیم و هم زر و هم در و گوهر است
یا احمد بن موسی جعفر ضریح تو
معمور باد و خرم چو اینجا مطهر است
بیمار جان اگر طلبد او شفای خود
از غم رها چو کوی تو بس روح پرور است
عزیز آبادی
ای مرقدی که خاک درش عرش اکبر است
آرامگاه زاده موسی بن جعفر است
احمد که هست مثل ابوالفضل باوفا
در بارگاه قدس رضا میر لشکر است
او گرچه هست ارشد اولاد باب خود
لیکن غلام حلقه به گوش برادر است
نعمت الله صادقی
سلطان عرب میر عجم شاه چراغ است
دریای سخا کان کرم شاه چراغ است
یاور به مساکین و یتیمان و اسیران
شادی دل ملک و امم شاه چراغ است
ای دل تو بیا جانب شیراز سفر کن
از قلب زداینده غم شاه چراغ است
احمدعلی ازهار
قسم به عزت بیمنتهای شاه چراغ
که نیست در دل من جز ولای شاه چراغ
دلی که سید سادات را شناخته است
محل نور خدای است و جای شاه چراغ
هزار شمس و قمر یفروغ وخاموش است
اگر به جلوه در آید لقای شاه چراغ
خدای اگر بسرای کسی مقیم شود
سزای حق نبود جز سرای شاه چراغ
وفای هیچ کس از جمله وفاداران
نبود و نیست به سان وفای شاه چراغ
ز فیض سید سادات جاودانه شود
اگر که خضر بداند سخای شاه چراغ
دکتر منصور رستگار فسایی
در این مکان جان فزا بینی عیان نور خدا
گویی که با جان آشنا رمزی ز داور بنگری
طاق و رواقش دلنشین چون چون آسمانی در زمین
در دیده اهل یقین گویی جنان در بنگری
تکبیرخوان گردد دلت کین آسمانی بقعه را
با چشم سر از تنگه الله اکبر بنگری
سید علی مزارعی شیرازی
امام نیست ولیکن ز فر و مجد و سیادت
به رتبه ارفع و اعلاست از جمیع افاخم
چه احمدی که بشد منصرف ز امر خلافت
شدی به امر رضا با رضای دوست ملازم
چه احمدی که نمودی هزار مرتبه قرآن
به خط خویش مدون ز کلک خویش مراسم
چه احمدی که برای خدا ز قید تملک
رها نمود و مرخص هزار عبد و امائم
چه احمدی که به هنگام بذل و جود و سخاوت
کفش چو ابر گهر بار یا چو کان دراهم
شیخ مهدی کازرونی متخلص به فخر
شاه چراغ احمد بن موسی است این
کو را هماره خیر ملک بوسد آستان
شیراز گشته رشک جنان از وجود او
شیراز را سزد که کند فخر بر جهان
بعد از امام ثامن در زهد و علم و جود
از زادگان حضرت کاظم به عز و شأن
با ثامن الائمه چو مهتر برادر اوست
بوسند آستانش دد و دیو و انس و جان
شیخ محمد باقر اثنی عشری
خدیو کون و مکان احمد بن موسی آنک
به خادمی درش جبرئیل فخرکنان
به طوف مرقد پاکش ز عرش خیل ملک
به فرش آمده تسبیح کرده ورد زبان
روان پاک نبی جان موسی کاظم
به علم بعد رضا فرد از همه امکان
تویی زراره زهرا و بضعه احمد
که روح قدس در اوصاف او بود حیران
.@
رواست کشور شیراز را که فخر کند
به کعبه زان که تو چو تو گوهری در اوست نهان
نهفته داشت گران مایه گوهری صدفش
سزد که خاک برافلاک برکشد کیوان
.@
به ذات واحد یکتا که هر دو عالم از اوست
به مهر تو شده روشن دو چشم و جسم و روان
سری که بر زبر آسمان توست مقیم
به سرفرازی مشهور گشت در اکوان
@
اگر به صدق نهد سر بر آستانه تو
شود عزیز اگر بنده است یا سلطان
میرزا علاءالدین منصوری
سلاله نبوی پور موسی کاظم
تویی که بعد رضا فردی از همه اخوان
شوریده شیرازی
شاه چراغ میوه قلب پیمبر است
فرزند با فخامت موسی بن جعفر است
جویا زرنام نامیاش ار میشوی بود
احمد که نیز نام شریف پیمبر است
الحق که فخر مردم شیراز سر به سر
از آن امامزاده با شوکت و فر است
فخرش همین بس است که از جانب پدر
او را رضا برادر با جان برابر است
شیخ مفید متخلص به داور
نبوده در همه اولاد نور حق کاظم
ز بعد شاه خراسان مثال شاه چراغ
هزار بنده شد از یمن همتش آزاد
دمی که بود به گیتی مجال شاه چراغ
شیخ مفید متخلص به داور
این بارگاه سید امیر احمد است کو
باشد ز نسل فخر رسل ختم انبیا
این بارگاه زاده موسی بن جعفر است
کو راست ۵ واسطه تا تا شاه اوصیا
این بارگاه اوست که باشد برادرش
میر عجم امام امم شاه دین رضا
این بارگاه اوست که در دور او شدند
از همتش هزار تن از بندگی رها
شیخ مفید متخلص به داور
زاده موسی بن جعفر شاه سید میر احمد
حامی شرع منور مقتدای اهل ایمان
میوه باغ رسالت ماه گردون اصالت
والی ملک جلالت مفخر ارباب عرفان
شاهباز اوج دانش آفتاب چرخ بینش
شمع بزم آفرینش بهره جود و کان احسان
رازدار دردمندان غمگسار مستمندان
واقف اسرار مکنون عالم پیدا و پنهان
گوهر در نبوت اختر برج فتوت
گلبن بستان عصمت ناشر احکام قرآن
اشعار اطراف ضریح مبارک
در خاک تو گوهری دفین است
کز نسل امیر مومنین است
از دوده پاک آل یاسین
از گوهر خاتم النبیین
فرخ گوهری ستوده نسلی
پاکیزه نهاد و پاک اصلی
جا دارد اگر زمین شیراز
از خاک تو بر فلک کند ناز
حسرت برد از تو طور سینا
از تربت احمد بن موسی
فرمانده خطه ولایت
زینت ده مسند هدایت
آن گلبن گلشن امامت
آن گوهر معدن کرامت
اشعار کتیبه رواق جنوبی و شمالی
سروده فرزند وصال
به طاعت بنه سر برین آستان
که این است سجاده راستان
- اگر بندهای سر بر این در بنه
کلاه خداوندی از سر بنه
- هست این آرامگاه حضرت شاه چراغ
شمع جمع اهل ایمان سید روشن روان
میراحمد زاده موسی برادر با رضا
افتخار دودمان خاتم پیغمبران
تبارک الله از این روضه رفیع مقام
که هست مدفن شاه چراغ خیر انام
سلاله نبوی دودمان مرتضوی
که شرع انور جدش از او گرفته دوام
زائران در این مقام انوار یزدان دیدهاند
عارفان این آستان را کعبه جان دیدهاند
چشمه تابان و خورشید جهان افروز را
خاک بوس این به کیوان رفته ایوان دیدهاند
وادی عشق و صفا را سالکان معرفت
در مطهر خاک این درگاه پایان دیدهاند
خستگان تشنه لب را در بیابان سلوک
میهمان این مبارک آب حیوان دیدهاند
آستان زاده موسی بن جعفر را مدام
خود مطاف سالکان راه ایمان دیدهاند
وین مشید بارگاه سید سادات را
در شرف همتای ساق عرش یزدان دیدهاند
دیدهاند اینجا هزاران مرد و زن را در طواف
زو ملائک بر سر ایشان دوچندان دیدهاند
طالبان این منور خاک را از هر دیار
با دل سوزان و چشم گوهررافشان دیدهاند
و از سر صدق و صفا در کاخ این کهف الوری
چهره جانان عیان در پرده جان دیدهاند
خاک پاک این مهین درگاه را کحل البصر
بهره روشن دیدگان اهل ایقان دیدهاند
وز سر شوق جبین سایی به خاک این رواق
دیدگان زائران را ابر نیسان دیدهاند
زیر پای آستان بوسان این فرخنده کاخ
پر جبرئیل امین را فرش ایوان دیدهاند
وضع سر اخلاص و یمن این گرامی آستان
طبع نورانی قرین طبع حسان دیدهاند
دکتر نورانی وصال شیرازی
خادم براجانی
سید امیر احمد ورا نام و لقب شاه چراغ
نوگل گلزار موسی بلبل بستان دین
هادی راه هدایت حامی دین نبی
ملجا اسلامیان پور امام هفتمین
او بود بیخ نبوت را شجر از امر حق
او بود شاخ ولایت را ثمر بی ماۀ و طین
.
.
هر که زد بر دامنش دست تولا از نخست
رست از هنگامه و از حول روز واپسین
.
.
کشور شیراز دارد فخر بر اقصی بلاد
زانکه جسم طاهرش در این مکان آمد مکین
دکتر عبدالوهاب نورانی وصال شیرازی
هست این آرامگاه حضرت شاه چراغ
شمع جمع اهل ایمان سید روشن روان
میر احمد زاده موسی برادر با رضا
افتخار دودمان خاتم پیغمبر ان
اختر برج سیادت گوهر درج شرف
سرو بستان فضیلت ماه چرخ عز و شان
ای عجب با این جلالت دشمنان اهل بیت
جمع گردیدند بهر قتل وی در این مکان
با تن تنها از ایشان کشت جمعی را که بود
در شجاعت وارث شیر حق آن شیر ژیان
عاقبت کشتند او را آن گروه نابکار
گنج شان کردند زیر توده خاکش نهان
ابوالقاسم وصال شیرازی متخلص به فرهنگ
هر کس که دل از جهان بپرداخت
در ساحت حضرتت مکان ساخت
.
.
جا دارد اگر زمین شیراز
از خاک تو بر فلک کند ناز
حسرت برد از تو طور سینا
از تربت احمد بن موسی
فرمانده خطه ولایت
زینت ده مسند هدایت
این بارگاه سید امیراحمد است کو
باشد ز نسل فخر رسل ختم انبیا
این بارگاه زاده موسی بن جعفر است
کو راست پنج واسط تا شاه اوصیا
موسی و جعفر است پس از باقر دیگر
سجاد باشد از پی سلطان کربلا
این بارگاه اوست که باشد برادرش
میر عجم امام امم شاه دین رضا
این بارگاه اوست که در دور او شدند
از همتش هزار تن از بندگی رها
شیخ مفید متخلص به داور
زهرا ابراهیمی
خاکِ این شهر، با وجودِ شما
مستِ عطرِ بهار نارنج است
در هجوم شدیدِ طوفانها
جای جایِ ضریحتان دنج است
علی اکبر شجعان
نه فقط این دیار گلباران
از بهار وجود آقا شد
بلکه ايران مبارك از يُمنِ
حضرت احمدبن موسي (ع) شد.
اکبر سلیمانی
جز با حضور سبز تو باغی عفیف نیست
از یمن نام توست اگر دلگشا شده است !
حتی ارم به سمت تو تعظیم کرده است
اصلا تمام شهر، به عشقت بنا شده است
ایوب پرندآور
تو ابتدای سبزِ بسم الله آغازی
صبحت به خیر ای سید سادات شیرازی
ای قافله سالار سادات مسیحا دم
فرمانده ای، شاه شهیدی، کهنه سربازی
ایوب پرندآور
ماموریت داری پناه بی کسان باشی
مسئول حاجات جنوبی های ایرانی
منظور شان را در حرم ناگفته می فهمی
حاجات شان را در حرم ننوشته می خوانی
زهرا نعمتی
شاه شیراز و شعر ، شاه چراغ! ای همیشه بزرگ وبا عزت
چِقَدَر آسمانتان روشن، چِقَدَر اعتبارتان خوب است
من غریبم ، غریب و حاجتمند، بی قراری دخیل بسته تو
این دل ِمانده در زمستان را شعله ای از شرارتان خوب است
غلام علی خوشبخت
شاهِ نور و چـِلچراغ زیارَتِت غـَنیمَته
حَرَمِت مُقـَدّسِ غـَرق نـُزول رَحمَته
تو سینـَم دِل ریسَـکه وَختی وایه ی حَرَم دارَم
تُ که دورَم از ضری اِنگو که یـِی چی کـَم دارَم
مژگان دستوری
اذن تابیدن ازشما دارد ،صبح خورشید در ولایت ما چقدر عاشقانه نز دیکند، چشمهای شما و حاجت ما نبض این شهر می زند مثل، عاشقی بیقرار و می خواند السلام علیک شاهچراغ، آستان شما ارادت ما
پدرام اکبری
چون عاشق روی توام سرگشته ی موی توام
پیوسته در کوی توام یا حضرت شاه ِچراغ
هستی ولایت را امین ای چلچراغ در زمین
صحن و سرایت دلنشین یا حضرت شاه ِچراغ
به قدر ذره ای از آفتاب حشر نترسد
هر آنکه را که به سر سایه شماست ممدد
از ملک العرش بس تحیت بی حد
باد براین بقعه منور و مرقد
احمد حشمت زاده
نزول اسم بود از سما و اسم تو آمد
سمی احمد مرسل، امیر سید محمد
تویی سلاله طه ، تویی نبیره یاسین
تویی نتیجه حیدر، تویی نواده احمد
احمد حشمت زاده