( توجه: متن زیر از طریق هوش مصنوعی استخراج گردیده است و برای بررسی دقیق به صوت مراسم مراجعه شود)
عزتِ شیعه، روایتِ شوق: درسهایی از شهادت و ولایت امیرالمؤمنین (ع) در کلام حجتالاسلام کاشانی
حجتالاسلام والمسلمین کاشانی در محضر زائران حضرت احمد بن موسی (علیهماالسلام)، خانوادههای معزز شهیدان مظلوم ترور، و جانبازان سرافراز، به تبیین جایگاه رفیع شهادت پرداختند و با تأکید بر محوریت محبت امیرالمؤمنین (ع)، تسلی اهل بیت (ع) برای داغدیدگان را شرح دادند [1، 2].
بخش اول: اوصاف شهدای مظلوم و محوریت ولایت
۱. سه نشانۀ مشترک شهدا
این عزیزان که به فیض شهادت نائل آمدند، حداقل دارای سه ویژگی مشترک بودند که ارزش مقام آنان را مضاعف میسازد:
• مظلومیت مطلق: قطعاً این شهدا نسبت به قاتل جنایتکار خود هیچ ظلمی مرتکب نشده بودند و مظلوم واقع شدند.
• شهدای نماز: این عزیزان در حال پیوستن به نماز جماعت بودند. برخی از آنها در حال گفتن اقامه و آماده شدن برای نماز بودند. اینان در یک طهارت معنوی، با وضو و توجه و استغفار، به سمت نماز آمده بودند و به نوعی، شهدای نماز محسوب میشوند؛ همچون مولایشان امیرالمؤمنین که در محراب شهید شد.
• محبت امیرالمؤمنین (ع): محور مشترک این شهادت، محبت آنها به امیرالمؤمنین (ع) بوده است. آن جنایتکار بیانصاف این محبت را در وجود شهدا تشخیص داده و آنان را هدف قرار داده است؛ خوشا به حالشان [3، 4].
۲. شرافت نسب و پیوند با ولایت
محبت اهل بیت (ع) بالاترین سرمایه و فضیلت برای شیعه است و جایگاه والایی به آنان میبخشد:
• ثروت غیرقابل قیمتگذاری: همانگونه که امام صادق (ع) در پاسخ به مردی که گلایه از فقر میکرد، فرمودند: «تو چطور میگویی فقیری در حالی که ثروتی داری که حاضر نیستی آن را با هیچ قیمتی عوض کنی؟» این ثروت، عشق و محبت به امیرالمؤمنین (ع) است.
• اشرف نسب: شرافت نسب ما، به واسطه ولایت و دوستی اهل بیت (ع) است. امام صادق (ع) به فردی که مورد جسارت یک عرب قریشی قرار گرفته بود، فرمود: «برو به او جواب بده که ولایت ما، اشرف نسب است» [25، 26]. این شهدا نیز دقیقاً به خاطر همین شرافت نسب و محبت، جان خود را در راه خدا فدا کردند.
بخش دوم: شوق امیرالمؤمنین (ع) به فیض شهادت
برای فهم عظمت مقام شهادت، باید به قلۀ آرزوهای امیرالمؤمنین (ع) نظر کرد، کسی که خود شوق فراوان به این مرتبه داشت:
• انتظار شهادت: امیرالمؤمنین (ع) همواره در پی این مقام بود و فرمود: «پیوسته میگشتم ببینم که کی نوبتم میشود».
• فداکاری در اُحد و حسرت شهادت: در ماجرای اُحد، در حالی که مسلمانان فرار کرده و جمعی کشته و مجروح شده بودند، امیرالمؤمنین (ع) به تنهایی از پیغمبر اکرم (ص) دفاع میکرد. در این واقعه، دست مبارک حضرت شکست، ۱۶ بار با صورت به زمین افتاد و ۶۰ تا ۷۰ ضربه شمشیر بر بدن ایشان نشست [6، 7]. اما پس از آرام شدن جنگ، وقتی چشمان خود را باز کرد و پیغمبر (ص) را بالای سر دید، اولین کلامش این بود: «یا رسول الله، خدا را شکر میکنم که من مفتضح نشدم و توانستم از شما دفاع کنم». اما پس از آن گریه کرد و پرسید: «یا رسول الله، پس چرا من شهید نشدم؟» [7، 8].
• دعای پیامبر (ص) برای تأخیر شهادت: علت عدم شهادت حضرت در اُحد، دعای پیغمبر اکرم (ص) بود. امام صادق (ع) فرمودند که پیامبر (ص) به خدا عرض کرد: «خدایا علی قبل از من شهید نشود، من داغ علی را نمیتوانم ببینم.» اما چون میدانست علی (ع) در آتش شوق شهادت میسوزد، دعا کرد که «بعد از من علی شهید بشود».
• وعدۀ شهادت در مظلومیت: پیغمبر (ص) در پاسخ به اشتیاق حضرت، فرمودند: «شهادت برای تو میآید؛ اما روزی که تو غریبی، مظلومی و تنهایی و مورد بغض قرار داری».
بخش سوم: امیرالمؤمنین (ع)؛ اصل دین و مظهر عزت شیعه
پیغمبر اکرم (ص) جایگاه امیرالمؤمنین (ع) را چنان تبیین کردند که او را اصل و اساس ایمان دانستند:
۱. علی (ع) در وصف پیغمبر (ص)
روزی پیغمبر (ص) آب طلبید تا وضو بگیرد. پس از تمام شدن وضو، دست علی (ع) را گرفت و بر سینه او نهاد و آیهای از قرآن خواند و فرمود:
• «من بیدار میکنم، تذکر میدهم، آگاهی میبخشم، اما آن کسی که امت را هدایت میکند، این علی است (ولکل قوم هاد)».
• سپس فرمود: «یا علی، تو اصل دین (أنتَ الدین) و غایت الهدی (مقصد هدایت) هستی» [10، 11].
• ایشان نه تنها الگوی هدایت، بلکه مقصد هدایت است؛ چنانکه امام حسن (ع) در دعوت کوفیان به جنگ جمل فرمود: «ای مردم! ما شما را فراخواندهایم تا به سوی الله ببریم»، و منظور ایشان جایی بود که امیرالمؤمنین (ع) حضور داشت [11، 12].
۲. عزت و تسلیمناپذیری شیعه
محب امیرالمؤمنین (ع) هرگز عزت خود را از دست نمیدهد، حتی در سختترین شرایط:
• کمیل در برابر حجاج: کمیل بن زیاد، یار امیرالمؤمنین (ع)، عادت داشت هر صبح نام ائمه را ببرد و صلوات بفرستد [12، 13]. وقتی حجاج بن یوسف، که ظالمی خونریز بود، او را دستگیر کرد، حجاج در مقابل کمیل خواست به امیرالمؤمنین (ع) جسارت کند [14، 15]. اما تا نام علی (ع) برده شد، کمیل بیدرنگ گفت: “صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ“ و کاخ حجاج را تبدیل به دارالصلوات کرد. حجاج دستور داد گردنش را بزنند، چرا که همین جرم (ابراز محبت) برای کشتن این شیعه کافی بود.
• عزت حججی: همانند محسن حججی که در اسارت، با وجود تنهایی و ذلت ظاهری، پیام عزت شیعه امیرالمؤمنین (ع) را به دنیا مخابره کرد. کسی که پشتگرم به امیرالمؤمنین (ع) و وجود امام زمان (عج) است، ترس به دلش راه نمیدهد.
• دو نوع پیروزی: مؤمن سوخت و باخت ندارد؛ یا پیروز میشود یا پیروزتر [17، 23]. اگر در دنیا پیروز شود، باز خوف عاقبت دارد؛ اما اگر شهید شود، به فوز عظیم رسیده و خیالش از همه چیز راحت میشود.
بخش چهارم: آرامش و جبران الهی برای داغدیدگان
حجت الاسلام و المسلمین کاشانی ضمن ابراز همدردی با داغدیدگان (با یادآوری فراق تلخ مادر خود)، نوید جبران الهی و توجه اهل بیت (ع) به مصیبتدیدگان را دادند:
• جباربودن خداوند: ممکن است کسی در دنیا ما را اذیت کند (از دست دادن عزیز، بیماری، دزدی یا شکست). اما هیچکس نمیتواند به ما ضرر بزند، زیرا ضرر رساندن تنها در ید قدرت خداوند است. ما با «حی قیوم ارحم الراحمین» طرفیم که هر آزاری ببینیم، او جبران میکند [21، 22].
• تشفی با رؤیت مقام شهدا: اگر پردهها کنار رود و بگویند امیرالمؤمنین (ع) این شهدا را تا بهشت بدرقه کرده است، آنگاه فرد داغدیده میگوید: «کاش من هم همانجا بودم».
• همدردی ائمه (ع): امام رضا (ع) فرمودند: «هیچ یک از شیعیان ما نیست که بیماری پیدا کند، مگر اینکه ما بیمار میشویم؛ و هیچ یک از شیعیان ما نیست که غمگین شود، مگر اینکه ما به خاطر او غمگین میشویم».
• امام زمان (عج)؛ صاحب عزای حقیقی: صاحب عزای حقیقی این شهدا، حضرت حجت (عج) هستند.
بخش پنجم: حُسن ختام؛ یاد سیدالشهدا (ع) و وصیت نهایی
در پایان، ضمن اشاره به شوق امیرالمؤمنین (ع) به دیدار صدیقه طاهره (س) پس از شهادت و ذکر مصیبت سیدالشهدا (ع)، تأکید شد که داغداران باید صبر حیدر را به ارث ببرند:
• وداع غیرت: سیدالشهدا (ع) وقتی در میدان تنها شد، نگران حمله به خیمهها بود. حضرت برای دفاع از ناموس رسول الله (ص) استنصار میکرد. در برابر هلهله دشمن، صدای گریه بانوان بلند شد.
• وصیت به صبر: امام (ع) برگشت و خطاب به دختران خود فرمود: «ای دختران پیغمبر، آماده بلا باشید (استعدوا للبلاء)، خدا نگهدار شماست». سپس فرمود: «برید توی خیمهها تا من هستم، نمیخواهم صدای گریهتان را بشنوم»
• دخترک و استسلام: دختر کوچک امام (ع) که خواست فضای وداع را بشکند، عرض کرد: «بابا ما را برگردان مدینه، ما را بین این ۳۰ هزار حرامی رها نکن». حضرت با چشمان اشکبار فرمود: «اگر ما را رها میکردند، برمیگشتیم». وقتی دید حضرت سر خود را پایین انداخته و به درخواست او برای بازگشت پاسخ نمیدهد، فهمید که حضرت برای مرگ آماده شده است.
• آخرین وصیت: امام حسین (ع)، دختر را بر سینه غرقه به خون چسباند و فرمود: «دخترم، جلوی من مثل یتیمان زجه نزن. و تو را وصیت میکنم که وقتی من شهید شدم، نگذار عمۀ مظلومت (زینب) تنها به قتلگاه بیاید».
• مظلومیت بعد از شهادت: شهادت این شهدا (شهدای شاهچراغ) با شکوه و ابراز همدردی مردم بود؛ اما در کربلا، وقتی دختر امام (ع) همراه عمهاش به قتلگاه آمد، عدهای از اعراب گستاخ آمدند و او را کشان کشان از بدن مطهر پدرش جدا کردند.

