photo 2024 07 30 22 17 18 1024x682 - سخنرانی مکتوب استاد راجی : عوامل ریزش‌ها و رویش‌ها - شب دوم 1403/05/10

سلام علیکم و رحمه الله

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلاه و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین اباالقاسم المصطفی محمد.

و علی ائمة اطیبین و اطهرین المنتجبین سیما مولانا و مقتدانا حجت‌بن‌الحسن العسکری روحی و الارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

ان‌شاءالله که عزاداری‌های همه ما مورد رضایت آقا اباعبدالله قرار گرفته‌باشد و امیدواریم که خداوند عاقبت همه ما را ختم به شهادت در آغوش مولایمان، مقتدایمان حجت‌بن الحسن قرار بدهد به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.

تبریک و تسلیت عرض می‌کنم شهادت یکی از فرماندهان بزرگ محور مقاومت کسی که عمر خودش را در مسیر اقتدار اسلام گذاشت و حدود شصت نفر از عزیزانش را در این مسیر تقدیم کرد و عاقبت هم خودش ختم به شهادت شد. این شهید عزیزمان اسماعیل هنیه ان‌شاءالله خداوند ایشان را هم با سید و سالار شهیدان محشور کند صلوات سوم را بلندتر ختم بفرمایید.

بحثی که محضر شما سروران بزرگوار بودیم ریزش‌ها و رویش‌ها بود  عرض کردیم آن چیزی که دغدغه همه ما هست و وقتی در رابطه با آن فکر می‌کنیم متوجه می‌شویم مهم‌ترین دغدغه‌مان است این است که آیا خوش ‌عاقبت از این دنیا خواهیم رفت یا خدایی نکرده بد عاقبت؟ این را بهش می‌گویند ریزش‌ها یا رویش‌ها کسانی بودند که طول تاریخ در دوران معصومین چقدر زحمت کشیدند، چقدر هزینه دادند، جانباز شدند اما عاقبت‌شان ختم به خیر نشد و چقدر افراد بودند که زندگی‌هایشان زندگی‌های عجیبی نبود اما عاقبت به خیر از این دنیا رفتند داشتیم با هم گفت‌وگو می‌کردیم که مهم‌ترین آن عوامل چی است که می‌تواند یک انسان را از بهترین جای بهشت در رکاب معصومین بردارد بیاید آن را در اعماق جهنم تحویل بدهد. دیشب یکی از آن‌ها را عرض کردیم و آن جهل بود عرض کردیم آن چیزی که باعث شد بسیاری از افراد که در طول تاریخ انسان‌های مومنی بودند اهل نماز و روزه و حج بودند عاملی که باعث شد آن‌ها در مقابل امام معصوم قرار بگیرند جهل بود. دومین موردی که ان‌شاءالله امشب خدمت شما هستیم غفلت است خداوند در قرآن خطاب به افراد غافل می‌فرماید آن‌ها حیوان هستند بلکه بدتر از حیوان« لهم قلوب لایفقهون بها لهم ءاذان لا یسمعون بها لهم اعین لایبصرون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون» کسانی که قلب دارند اما تفقه ندارند، کسانی که گوش دارند اما نمی‌شنوند، کسانی که چشم دارند اما بصیرت ندارند « أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» آن‌ها مثل چهارپا هستند بلکه بدتر از چهارپا چرا؟ «اولئک هم الغافلون» آن‌ها اهل غفلت هستند مهم‌ترین بیماری و خطری که هر انسان را تهدید می‌کند خطر غفلت است شما بزرگواران سوار بر ماشین شدید به عنوان راننده در رانندگی آن چیزی که سم مهلک است غفلت است یک لحظه انسان حواسش پرت بشود جان خودش و خانواده‌اش در خطر می‌افتد یک لحظه غفلت بکند مسیر را گم می‌کند یک لحظه غفلت بکند داخل دره پرت خواهد شد غفلت در زندگی یک انسان اینقدر خطرناک است کسی که در مسیر تعالی با سرعت حرکت می‌کند لغزش‌گاه‌ها و پرتگاه‌های زیادی او را تهدید می‌کند این شخص اگر غفلت بکند کارش تمام است داخل دره سقوط خواهد کرد چقدر افراد بودند در طول تاریخ این‌ها آدم‌های خوبی بودند اما یک لحظه غفلت کردند یک لحظه حواسشان پرت شد ببینید کارشان در زندگی به ناکجاآباد افتاد حواس پرت نباید بشود یک شخصی است در تاریخ اسلام شخصیت بسیار درخشانی است این شخص نوجوان بود با عمویش آمدند پیش امیرالمومنین حضرت به عموی او فرمود این بچه برادر شما چیکار می‌کند؟ گفت: آقا شعر حفظ می‌کند آقا فرمودند خوب قرآن هم حفظ کند چون امیرالمومنین فرموده‌بودند رفت حافظ کل قرآن شد این شخص شاعر بود شاعر توانمندی بود موقعی که امیرالمومنین به شهادت رسیدند یک شعر عالی در فضیلت امیرالمومنین گفت موقعی که اباعبدالله به شهادت رسیدند یک شعر بی‌نظیر در فضیلت امام حسین و در لعن دشمنان اباعبدالله گفت اوج درخشش این شاعر توانمند در دوران امام سجاد اتفاق افتاد، موقعی که هشام‌بن‌عبدالملک آمد طواف خانه خدا را انجام بدهد رفت کنار حجرالاسود اینقدر جمعیت زیاد بود نتوانست نزدیک بشود آمد بالای یک چهارپایه‌ای نشست خدم و حشم دورش یکدفعه دید یک آقایی وارد شد تمام زائرین راه باز کردند این رو کرد به اطرافیان گفت این کی است؟ همه افرادی که نشسته‌بودند و ایستاده‌بودند می‌دانستند این امام سجاد است اما جرات نکردند این شاعر توانمند این شاعر اهل‌بیت بلند شد گفت اما می‌شناسم این آقا کی است یک شعری در فضیلت امام سجاد و این خاندان گفت که هشام‌بن‌عبدالملک تا آخر عمر این شاعر را به بیابان تبعید کرد اینقدر این شعر فوق‌العاده بود. امام سجاد(علیه السلام) یک کیسه پول برایش فرستادند پول را برگرداند گفت آقا من برای پول شعر نگفتم من شما خاندان را دوست دارم من به شما علاقه‌مند هستم امام مجددا پول را برای او فرستادند گفتند بگیر نیازت می‌شود. خوب این شاعر اهل‌بیت اسمش چی است؟ و نقطه مهم‌تر این شاعر اهل‌بیت که شخصیت شجاع و درخشانی دارد این شخص در کربلا کجا بود؟ ایشان اسمش فرزدق است، فرزدق داشت می‌آمد حج انجام بدهد ورودی مکه امام حسین را دید که امام دارند خارج می‌شوند به آقا گفت آقا کجا دارید می‌روید؟ حضرت فرمودند دارم می‌روم کوفه گفت آقا من از کوفه می‌آیم کوفی‌ها وفا ندارند به پدرتان وفا نکردند، به برادرتان هم وفا نکردند، به شما هم وفا نخواهند کرد آقا قلوب آن‌ها با شما است اما سیوف و شمشیرهایشان با بنی‌امیه آقا کوفه نروید حضرت فرمودند: فرزدق آن‌ها من را دعوت کردند من مجبور هستم به آن سمت بروم چون اگر امام نمی‌رفتند در مکه امام به شهادت می‌رساندند بعد امام به فرزدق فرمودند فرزدق تو کجا می‌روی؟ گفت آقا من باعجله آمدم که بتوانم به طواف برسم خداحافظی کرد رفت. فرزدق کجا داری می‌روی؟ وقتی امامت پشت به کعبه کرده تو داری می‌روی طواف انجام بدهی؟ مگر یکی از آداب زیارت این نیست که زائر در حرم معصومین رو به امام معصوم بایستد و پشت به قبله شاید شاید شاید به واسطه این بود که عاشوراییان و کربلاییان و حسینیان همه پشت به قبله کردند و رو به امام وقتی حسین حجش را نیمه‌تمام گذاشته و دارد می‌رود سمت کوفه و کربلا این که تو بروی حج انجام بدهی یعنی چی؟ این امام تو بود او یک کعبه است قداست پیدا می‌کند به احترام امام معصوم، فرزدق تو آدم خوبی هستی اما شخصیت بابصیرتی نیستی تو اهل غفلت بودی تو امامت را در سخت‌ترین شرایط تنها گذاشتی البته کار خوبی انجام دادی اما مگر قرار است انسان‌های غافل و بی‌بصیرت همیشه کار بد انجام بدهند؟ گاهی وقت‌ها می‌شود ما یک کار خوب انجام می‌دهیم به واسطه همان کار خوب جهنمی می‌شویم چرا؟ چون کار خوب‌تر و مهم‌تر را ترک کردیم وقتی حسین‌بن‌علی رفت کربلا و ما کربلا نبودیم دیگر فرقی نمی‌کند می‌خواهد در نماز جماعت ظهر عاشورا در کوفه باشیم یا رفته‌باشیم دنبال میگساری همین که دیگر کنار حسین نبودیم کفایت می‌کند کسانی که حسین‌بن‌علی را تنها گذاشتند مگر الزاما آدم‌های مشروب‌خوری بودند؟ مگر انسان‌های قماربازی بودند؟ مگر سگ‌باز بودند؟ مگر آدم‌هایی بودند که اهل ربا و نزول بودند؟ الزاما این‌جوری نبودند این‌ها اتفاقا خیلی‌هایشان اهل نماز شب بودند غفلت یعنی این، که تو اولویتت را تشخیص ندهی امت اسلام همیشه از رعایت نکردن اولویت‌ها سیلی خورده ما هر وقت غفلت کردیم سیلی خوردیم امیرالمومنین می‌فرمایند: «من نام لم ینم عنه» اگر شما در سنگر خوابت ببرد دشمن خوابش نبرده او ضربه‌اش را می‌زند شما نگاه بکنید امت اسلام غفلت بکند ضربه می‌خورد نمونه‌اش همین جام‌های جهانی و المپیک است من نمی‌گویم جام جهانی را دنبال نکنید من نمی‌گویم المپیک را نگاه نکنیم عرض من این است مواظب باشیم حواس ما پرت بشود دشمن حواسش پرت نشده المپیک 1948 رژیم غاصب صهیونیستی اعلام موجودیت کرد، جام جهانی 1982 روز دوم جام جهانی رژیم غاصب صهیونیستی بیروت را محاصره کرد، در همین بیست سال جام جهانی 2006 جنگ سی و سه روزه، جام جهانی 2010 حمله رژیم غاصب صهیونیستی به کاروان آزادی، جام جهانی 2014 حمله داعش به عراق و این هم المپیک 2024 در یک روز مثل امروز رژیم غاصب صهیونیستی سه تا از رهبران بزرگ جبهه مقاومت را یکی در لبنان یکی در عراق، یکی در ایران این‌ها را ناجوانمردانه به شهادت رساند فکر می‌کنیم این‌ها همه تصادفی است نه بزرگواران ما حواسمان پرت بشود دشمن حواسش پرت نشده ما دشمن را دست کم گرفتیم، حواس جمع باشد حواس پرت بشود تمام است .سیلی می‌خوریم استاندار خوزستان آمد در مجلس رو کرد به طرفدارهای بنی‌صدر گفت عراق آرایش جنگی گرفته آمده نیروی پیاده جای مرز پیاده کرده تانک آورده این که معلوم است می‌خواهد به ما حمله کند طرفدارهای بنی‌صدر در مجلس استاندار خوزستان را هو کردند گفتند مگر می‌شود؟ مگر دنیا اجازه می‌دهد که یک کشور به یک کشور دیگر حمله کند؟ مثل آب خوردن حمله کرد. مگر شبیه همین جمله را چند سال پیش یکی از مقامات در کشور ما نگفت یکی آمد به ایشان گفت آقا این‌جوری که می‌گویند ترامپ دارد رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود خوب اگر ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شد و از برجام خارج شد چیکار می‌کنید؟ گفت: مگر دنیا اجازه می‌دهد که ایشان از برجام خارج بشود ایشان اگر خارج بشود آمریکا در دنیا بی‌آبرو خواهد شد مثل آب خوردن خارج شد. ببینید بزرگواران هر وقت ما نسبت به دشمن‌مان غفلت کردیم  نسبت به دشمن‌مان حواسمان پرت شد سیلی محکمی خواهیم خورد، در تاریخ زیاد این اتفاق افتاده دشمن تخصصش این است که حواس ما را پرت کند تخصصش این است می‌آید یکی چیزی را بزرگ می‌کند تا بتواند کارهای دیگرش را انجام بدهد یادم نیست کدام سال بود به نظرم سال 94 بود 95 بود دقیق یادم نمی‌آید توفیق شده‌بود دهه اول محرم همین حرم مطهر حضرت سیدعلاءالدین حسین منبر می‌رفتم شب عاشورا یا شب تاسوعا بود من یک جمله‌ای گفتم نمی‌دانستم دارد پخش زنده می‌شود اگر می‌دانستم نمی‌گفتم چون بچه‌های حزب‌اللهی ناراحت شده‎بودند حق هم داشتند. بازی ایران و کره جنوبی بود روز تاسوعا یک گروهی کفن پوشیده‌بودند رفته‌بودند در خیابان که مگر ما مردیم بگذاریم شب تاسوعا یا روز تاسوعا بازی ایران با کره جنوبی برگزار بشود من آنجا روی منبر هم عرض کردم من تاسف می‌خورم برای برخی از عزیزان مذهبی که اینقدر راحت دشمن فریب‌شان می‌دهد آمدند برای یک بازی که هیچ اهمیتی ندارد که تاسوعا باشد عاشورا باشد در عید باشد آمدند کفن پوشیدند در خیابان آمدند اما الان یک سندی دارد تصویب می‌شود که استحاله را می‌خواهد، می‌خواهد شیعه را استحاله بکند اما این‌ها هیچ صدایی ازشان در نمی‌آید منظور من آن سند 2030 بود سند 2030 همان روزها داشت تصویب می‌شد در خود کره جنوبی آن موقع بچه‌های دغدغه‌مند و غیرت‌مند ما به جایی که بروند روی سند 2030 بایستند و به واسطه آن کفن بپوشند که می‌خواست شیعه و اسلام را استحاله بکند آمده‌بودند ایستاده‌بودند کفن پوشیده‌بودند که بازی ایران و کره جنوبی برگزار نشود اسم این اگر غفلت نیست پس چی است؟ اگر تحقیق کنید من آدمی نیستم که خیلی توهم توطئه و از این‌جور چیزها داشته‌باشم اما اگر بگردید می‌بینید که دست دشمن در برخی اقدامات ما نشان داده‌می‌شود یکدفعه ما بلند شویم در مصلی نماز جمعه تهران یک دفعه یک نفر شعار بدهد مثلا مرگ بر مثلا کسی که وزیر امور خارجه بوده اصلا وزیر امورخارجه آن روز نماز جمعه نیامده‌بوده چه معنی دارد آنجا به او مرگ می‌گفتید؟ بعد که می‌روی تحقیق می‌کنی تحقیق می‌کنی می‌بینی اولین شعار را یک ضدانقلاب داده غفلت یعنی چی؟ یعنی بچه حزب‌اللهی ما دغدغه‌مند ما کاری را انجام می‌دهد که دشمن هدف‌شان بود دشمن می‌خواست این اتفاق بیفتد بارها این اتفاق افتاده بارها شده که ما حواسمان پرت شده به یک چیز خوب اما دشمن سیلی‌اش را زده موقعی که امام را دستگیر کردند بازار تهران تعطیل شد شاه هم از ترس مجبور شد امام را آزاد کند بار دوم که ساواک امام را دستگیر کرد بازار تهران تعطیل نشد و شاه هم بلافاصله امام را تبعید کرد چرا بازار تهران تعطیل نشد؟ چون ساواک بزرگ‌های بازار را صدا زد گفت اگر بازار را فردا باز بگذارید می‌خواهیم بیاییم قرعه‌کشی بکنیم از بین شما چند نفر را بفرستیم کربلا، به عشق کربلا در مقابل دین ایستادیم دشمن این‌جوری است دشمن پیچیدگی عجیبی دارد دشمن می‌آید با یک اقدام خوب ما را از خوب‌ترها غافل می‌کند برای همین است که گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک شعار قشنگی است خوب است یک نفر این شعار را داشته‌باشد خیلی شعار قشنگی است اما اسلام شعارش از این بالاتر است اسلام می‌گوید ما گفتار نیک نداریم ما گفتار نیک‌تر داریم «یقول التی احسن» حسن نیامده احسن آمده، پندارت نباید نیک باشد نیک‌تر باید باشد «صبغة الله و من احسن من الله صبغة» پندارت باید نیک‌ترین باشد کردارت باید نیک‌ترین باشد «احسن عملا» شما نگاه بکنید اسلام بحثش این است که آقا بین انسان و حیوان تفاوت در این است که حیوان بین کار خوب و بد کار خوب انجام می‌دهد اما انسان بین خوب و خوب‌تر، خوب‌تر را انتخاب می‌کند بین بد و بدتر بد را انتخاب می‌کند این انسان است انسان اهل غفلت نیست غفلت داشته‌باشد می‌شود چهارپا، بزرگواران زیاد تا حالا افرادی در طول تاریخ حواسشان پرت شده اولویت‌ها را درست تشخیص ندادند و یک عمر حسرت روی پیشانی آن‌ها نقش بسته یک داستانی می‌خواهم برای شما عرض بکنم خشک‌تان می‌زند مبهوت خواهید شد که چی شد؟ یعنی چی؟ من می‌خواهم در رابطه با یک شخصیتی صحبت بکنم که در طول تاریخ هر چه در رابطه با شجاعان داستان خواندید آن را بگذارید کنار و آن شخصیتی است به نام طرماح موقعی که در جنگ صفین مکاتباتی بین معاویه و امیرالمومنین شد معاویه یک نامه تندی به حضرت نوشت حضرت هم یک جواب تندتری به معاویه داد چند تا از یاران‌شان را صدا زدند نامه را خواندند فرمودند کی حاضر است این نامه را ببرد پیش معاویه؟ یک شخصی بلند شد به نام طرماح گفت من این نامه را می‌برم حضرت فرمودند طرماح این نامه خیلی تند است ممکن است بروی معاویه سر از تنت جدا کند، طرماح عرضه داشت آقا من آرزویم شهادت است ببینید جمله‌اش راحت است ما الان داریم می‌رویم خیابان آن طرف یک کاری برای اسلام انجام بدهیم بگویند احتمالا بروی برنمی‌گردی تمام است من آرزویم شهادت است طرماح سوار بر مرکب می‌شود نامه را از امیرالمومنین می‌گیرد حضرت می‌فرمایند طرماح آبروی علی دست تو است می‌گوید آقا مطمئن باشید می‌رود می‌رسد به خیمه معاویه غلام معاویه می‌آید می‌گوید نامه علی را بده طرماح می‌گوید علی گفته نامه باید به دست معاویه برسد به معاویه می‌گویند معاویه می‌گوید بگویید بیاید داخل می‌رود داخل با کفش می‌رود روی فرش‌ها معاویه می‌خواهد طرماح را تحقیر کند می‌گوید علی به شما یاد نداده که وقتی یک جایی می‌روید کفش‌تان را دربیاورید؟ طرماح می‌گوید خدا به ما یاد داده که «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی» من وادی مقدسی نمی‌بینم بخواهم کفشم را دربیاورم. دارد جلو یک نفر که امروز ما مثلا به او می‌گوییم ابرقدرت ایستاده این‌جور دارد جواب می‌دهد الان معاویه قطعه قطعه‌اش می‌کند معاویه به او می‌گوید تو نمی‌‌ترسی این‌جور جواب می‌دهی؟ می‌گوید چی بهتر از این که توسط بدترین فرد در مسیر بهترین فرد من به شهادت برسم معاویه رو می‌کند به جلاد می‌گوید سر از تنش جدا کن عمروعاص به معاویه می‌گوید آرام آرام زشت است برای ما که یک نامه‌رسان را بکشیم این‌ها بیابانی هستند یک کم پول بریز جلو او ببین چه‌جوری تعظیم می‌کند، کیسه‌های سکه‌های طلا را برمی‌دارند جلو طرماح می‌اندازند طرماح یک نگاهی به معاویه می‌کند می‌گوید معاویه علی را کم قیمت‌گذاری کردی اگر تمام عالم را بدهی ناخن علی هم نمی‌شود معاویه نامه را از طرماح می‌گیرد باز می‌کند می‌خواند خیلی عصبانی می‌شود به کاتب می‌گوید بنویس، بنویس علی یاران من مثل ستارگانی هستند که بر سر تو فرود خواهند آمد و اثری از تو باقی نخواهند گذاشت نامه را می‌گیرد جلو طرماح پرت می‌کند طرماح همین‌جور که ایستاده می‌گوید لازم نیست علی پاسخ بدهد خودم پاسخ می‌دهد علی مثل خورشیدی است که وقتی در آسمان پدیدار شد اثری از ستاره باقی نمی‌ماند بدون اینکه تعظیم کند بیرون می‌رود، شما شجاع‌تر از طرماح چند تا تا حالا دیدید؟ این شخصیت ولایت‌مدار این شخصیت شجاع این شخصیت بصیر است حالا یک سوال، طرماح در کربلا کجا بود؟ او که اهل کوفه بوده اتفاقا طرماح در کربلا در سپاه حسین‌بن‌علی بود، خیال‌تان راحت باشد فکر کردید می‌خواهم بگویم او شمشیر کشیده نه اما یک کار دیگری انجام می‌دهد می‌آید پیش امام حسین می‌گوید آقا این‌جور که من می‌بینم این جنگ تمام یاران شما را خواهد کشت و سر از تن همه هم جدا خواهد شد و من هم آرزویم همین است آرزویم این است که بعد از عمری جهاد شهید بشوم آقا من از کوفه که می‌آمدم بیرون به خانواده‌ام نگفتم در خانه‌مان هم آذوقه نیست شما به من اجازه می‌دهید من بروم کوفه به خانواده‌ام خبر بدهم، آذوقه بخرم بیایم آخر آن‌ها اثری از من نمی‌ماند من کشته می‌شوم احتمالا همه حیوان‌ها من را می‌خورند نمی‌دانم من چی شده‌ام من بروم یک خبر بدهم آذوقه بخرم بیایم. امام می‌فرمایند طرماح برو ولی دیر نکنی طرماح می‌رود یازده محرم برمی‌گردد طرماح کجا رفتی؟ حالا که حسین را پیدا کردی دیگر تنهایش نگذار خانواده مهم بود اما نه مهم‌تر از خانواده حسین، آذوقه برای خانواده مهم بود اما نه مهم‌تر از حسین، تو چیکار کردی؟ ببینید بزرگواران این می‌شود غفلت این می‌شود حواس پرت شدن یک لحظه حواس انسان پرت می‌شود یک عمر مجاهدت یک عمر شجاعت یک عمر شهامتش را نقش بر آب می‌کند بله ان‌شاءالله او در بهشت جای خوبی هم دارد اما دیگر شهید دشت کربلا نیست، اما دیگر کسی نیست که امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام بکنند. بزرگواران آن چیزی که برای ما از آب خوردن مهم‌تر است از این اکسیژنی که استفاده می‌کنیم و از این هوا برای ما مهم‌تر است آن بصیرت است، بصیرت نداشته‌باشیم خدایی نکرده تو سخت‌ترین شرایط یا در مقابل امام معصوم می‌ایستیم یا امام معصوم را تنها می‌گذاریم. امروز برای امت ما بصیرت از همه چیز مهم‌تر است بصیرت یعنی اینکه بدانیم کسانی که مسلم‌بن عقیل را تنها گذاشتند بالاتفاق حسین‌بن‌علی را گذاشتند بصیرت این است که بدانیم اگر نائب حسین را یاری کردیم آن موقع می‌توانیم حسین‌بن‌علی را یاری کنیم، بصیرت این است بصیرت این است که ببینیم امروز  دست کی است، بصیرت این است که ببینیم همیشه تاریخ دشمنان ما و دشمنان خدا دوست داشتند سر به تن کی نباشد فرعون دوست داشت سر به تن موسی نباشد، نمرود دوست داشت سر به تن ابراهیم نباشد، ابوسفیان و ابوجهل و ابولهب دوست داشتند سر به تن پیامبر نباشد، معاویه دوست داشت سر به تن علی نباشد، یزید دوست داشت سر به تن حسین نباشد، هارون‌الرشید دوست داشت سر به تن موسی‌بن‌جعفر نباشد، مامون دوست داشت سر به تن علی‌بن‌موسی الرضا نباشد، امروز دشمنان امام زمان یعنی آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی دوست دارند سر به تن کی نباشد؟ دوست دارند سر به تن ولی‌فقیه نباشد دوست دارند سر به تن نائب امام عصر نباشد از این علم و از این راهنما و از این نشانه برای ما واضح‌تر از این واضح‌تر مگر در تاریخ داشتیم. بزگواران این می‌شود بصیرت امروز همه ملت ما الحمدلله بصیرت دارند روز به روز باید بصیرت‌شان تقویت بشود بصیرت  فوق‌العاده مهم است اینقدر مهم است که وقتی امام صادق(علیه السلام) می‌خواهند عمویشان قمربنی‌هاشم را به تصویر بکشند می‌فرمایند: «رحم الله عمی العباس» خدا رحمت کند عموی ما عباس را چرا؟ او یک ویژگی داشت« نافذ البصیره» چه بصیرتی داشت، چه بصیرتی داشت هر کاری کردند او را از حسین جدا کنند نتوانستند او و مادرش عجیب بصیرتی داشتند موقعی که کاروان اسرا برگشتند مدینه حضرت زینب داخل خانه وقایع کربلا را می‌گفتند و خانم‌ها اشک می‌ریختند. آمدند به حضرت زینب یک خانمی بیرون ایستاده خیلی دارد گریه می‌کند به او می‌گوییم بیا داخل می‌گوید این خانه، خانه خانم‌ها است من کنیز این خاندان هستم تا حضرت زینب این جمله را می‌شنوند متوجه می‌شوند این ادب فقط ادب مادرشان ام‌البنین است از خانه بیرون می‌آیند خودشان را در آغوش مادرشان می‌اندازند. اولین سوالی که حضرت ام‌البنین می‌پرسند آن است خانم بگو ببینم آیا از عباسم راضی هستی یا نه؟ عباس، عباس، عباس. دنیا دیگر چنین برادری به خودش نمی‌بیند اما شاید زبان حال حضرت زینب این‌طور باشد که مادرم دنیا دیگر چنین برادری به خودش نمی‌بیند اما یک جا هم از عباس گله دارم آن آخر حسین را برادر خطاب کرد اما هیچ وقت من را خواهر صدا نزد…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *